نویسنده: خالد الحروب-منتقد، نویسنده، روزنامه‌نگار و استاد دانشگاه کمبریج
ترجمه: عبدالعزیز مولودی

اشاره مترجم: سیاست خارجی شناور منطقه‌ای و بین‌المللی اقتدارگرایان در ایران طیّ چند سال اخیر را می‌توان در مجموع بر هم‌زننده همه روابط مسالمت‌آمیزی تلقی کرد که در دوران اصلاحات برای ایجاد آن تلاش صورت گرفت‌. اگر چه تنش‌آفرینی در آن دوران نیز از سوی جناح محافظه‌کار مانع از آن بود که دولت بتواند به شکل مؤثر در ایجاد رابطه متقابل و مسالمت‌آمیز گام بردارد؛ اما با یکدست شدن قدرت با به‌کاربردن ترفندهای مختلف، تنش‌آفرینی به اشکال مختلف سرلوحه سیاست خارجی ایران قرار گرفته است‌. این مسأله‌ را می‌توان از زاویه‌های مختلف دید‌. یکی از زوایای آن، نوع نگاه نویسندگان عرب و کشورهای عرب نسبت به ایران در منطقه است‌.
خالد الحروب نویسنده‌ی عربی است که در مقاله پیش رو، تلاش دارد تا سیاست خارجی تنش‌زای ایران در منطقه را به عنوان عامل مؤثری در ایجاد همگرایی و اتحاد کشورهای عرب تحلیل نماید‌. او با الگوبرداری از وجود رقابت و روابط تنش‌زا میان کشورهای غربی (آمریکا و اروپا) با اتحاد جماهیر شوروی انقلابی که مبارزه با دنیای سرمایه‌داری را وظیفه تاریخی خود می‌دانست، درصدد آن است که نشان دهد آیا نقش انقلابی گونه ایران در منطقه می‌تواند در ایجاد همگرایی عربها مؤثر واقع شود؟ بدیهی است که پاسخ او منفی است زیرا علاوه بر اینکه بر سیاست‌های تتنش‌آفرینانه اقتدارگرایان در ایران اشاره دارد، تفرقه و ناهماهنگی میان کشورهای عرب را مانع داخلی برای بروز اتحادیه‌ای از کشورهای عربی در عرصه خارجی تلقی می‌کند‌. او در هر صورت امکان اینکه در حال حاضر روابط دوستانه میان کشورهای عرب با ایران برقرار شود را منتفی می‌داند زیرا معتقد است که اعتماد متقابل میان این کشورها وجود ندارد‌. مخصوصاً اینکه از نظر او لایه‌های نظامی اقتدارگرایان در ایران از بخشهای عمدتاً شیعی کشورهای عربی، حمایت مالی ونظامی می‌کنند‌. به عبارت دیگر، به جنبه‌های تخریبی سیاست خارجی ایران در قبال کشورهای عربی اشاره می‌کند‌.
فارغ از دیدگاه نویسنده، باید اذعان داشت که از جنبه دیگری هم این قضیه قابل بحث است‌. تنش‌آفرینی‌های صدام حسین به عنوان یک رهبر عرب در منطقه، علیرغم اینکه کشورهای عربی از وی حمایت می‌کردند مانع از آن نشدند که ائتلاف علیه صدام حسین به عراق حمله نکند، ضمن اینکه به همراهی با آمریکا نیز پرداختند‌. جای سؤال دارد که با وجود چنین روابطی بین کشورهای عرب و اقتدارگرایان در ایران شرایطی مشابه با عراق در سال 2003 فراهم شود، در آن صورت موضع کشورهای عرب چگونه خواهد بود؟ آیا امکان دارد که کشورهای عربی به کمک اقتدارگرایان بشتابند؟ اگر آنگونه که اقتدارگرایان می‌گویند که در صورت حمله آمریکا یا اسرائیل آنها همه جهان را آوردگاه خود می‌کنند، آیا این ادعا مبتنی بر همکاری گروههای مورد حمایت اقتدارگرایان در منطقه و جهان است؟ اگر پاسخ سؤال مثبت باشد باز هم این گمانه موجود است که تا چه حد و کجا گروههای عمدتاً عرب مورد حمایت اقتدارگرایان حاکم در ایران حاضر به همکاری خواهند بود؟ با توجه به این واقعیت که نه تنها دولتهای عربی، بلکه گروههای عربی مانند حزب الله و‌ .... نیز در تحلیل نهایی تابع یک نظم عربی هستند و ممکن است آنها نیز تا یک حد مشخص با حمایت‌های مالی ایران هماهنگ باشند‌. به نظر می‌رسد اقتدارگرایان از آن جهت بیشتر بر طبل جنگ‌افروزی خود می‌کوبند که در هر شرایطی فضا را چندان مساعد برای خود نمی‌یابند اما با جنگ‌افروزی تصور می‌کنند که بتوانند از یک سو چند صباحی بیشتر بر سریر قدرت تکیه دهند و از سوی دیگر به سرکوب شدید مخالفان در داخل نیز با توجیه حاکمیت شرایط جنگی بپردازند‌. سرانجام و سرنوشت صدام حسین بایستی مایه‌ی عبرت اقتدارگرایان باشد‌.
********
متن مقاله:
تجربه تاریخ معاصر نشان می‌دهد که سازمانها و اتحادیه‌های منطقه‌ای برای گسترش همکاری یا کاهش میزان خطر و تهدید مشترک به نسبت هر یک از اعضا شکل می‌گیرند‌. اثبات این مسأله‌ نیازمند ارائه دلیل نیست، زیرا همگان بر آن اتفاق نظر دارند‌.
با وصف این، اشاره به برخی از دیدگاه‌های خاص در این زمینه مفید به نظر می‌رسد‌. دیدگاه‌هایی که بر وضعیت کشورهای عربی و همسایه ویژه آنها یعنی ایران پرتو می‌افکند‌. از فردای بعد از جنگ جهانی دوم، پیوسته مسأله‌ تشکیل اتحادیه اروپا و الگویی که در نتیجه بیش از 60 سال تجربه تحول یافته، وجود داشته و به عنوان روشی موفق با تجارب سرشار و درس‌های قابل استفاده شناخته می‌شود‌.
به نسبت همه اتحادیه‌های منطقه‌ای ایجاد شده بعد از جنگ جهانی دوم، از الگوی همبستگی اروپا که از موفقیت بالایی نیز برخوردار بوده، دیگر کشورهای جهان همواره پیروی کرده اند‌. از سوی دیگر، اساس مخالفت در برابر طرحهای اتحاد و همکاری متقابل، نحوه آشتی دادن منافع مختلف و بعضاً متناقض دولتها و چگونگی دستیابی به الگوی مشترک است و از گسترش تدریجی منافع متضاد ناشی می‌شود‌. همه اینها نیز به علت تقدسی است که کشورهای جهان و نخبگان سیاسی به شکلی حیرت‌انگیز و مستمر از اقتدارگرایی می‌کنند و به هیچ‌وجه از آن کوتاه نمی‌آیند‌.

عوامل موفقیت سبک اروپایی‌ها
در مورد اروپاییها عوامل متعددی در تحولات و موفقیت اتحادیه اروپا مؤثر بوده است‌. بعضی از آنها ویژه اروپاییها و تجربه تاریخی قاره اروپاست و بعضی دیگر عمومی و کلی هستند و ممکن است در مناطق دیگر نیز قابل تکرار و استفاده باشند‌. اولین و مؤثرترین عاملی که اروپاییها و آمریکا را به سمت همبستگی و تشکیل اتحادیه‌ای قدرتمند سوق داد، ترس عمومی غرب از اتحاد شوروی و الگوی جذاب کمونیستی آن بود‌.
به‌دنبال این، نیاز ضروری به ایجاد بازار بزرگی شکل می‌گیرد تا محصولات سرمایه‌داری آمریکایی در آن عرضه شود‌. از عوامل مؤثر دیگر در این زمینه که ناچار از تأمل در مورد آن هستیم، مسأله‌ محاصره آلمان بعد از شکست این کشور در جنگ جهانی دوم و از میان بردن همه راههایی بود که بازگشت به اندیشه و روشهای توسعه‌طلبانه نازیستی را امکان‌پذیر می‌ساخت و می‌توانست میدان‌های جنگ را در کنار اروپا بیفروزد‌.
از آنجا که محاصره آلمان تنها یک خواست خارجی از سوی آمریکا و کشورهای اروپایی نبود، بلکه این تمایل با شدت بیشتری در میان نخبگان آلمانی نیز وجود داشت، کسانی که می‌دیدند چگونه جاه‌طلبی‌های نازیستی و جنون هیتلری آلمان و ریشه‌های آنرا به سمت نابودی می‌کشاند؛ نخبگان آلمانی بعد از شکست این کشور از جهان خارج خواستند تا آلمان را یاری دهند تا روی پای خود بایستد و کشور را برای آینده‌ای متفاوت بر پایه صلح و نه نظامیگری و در آشتی با همسایگانش و نه تهدیدی برای جنگ با آنها، بازسازی نمایند‌.
بر خلاف توسعه‌ای که می‌تواند برهم زننده وضعیت موجود باشد، آلمان خواست تا در دنیای بعد از جنگ، همه توان خود را در طرح تاسیس اتحادیه اروپا به‌کار گیرد و نشان دهد که این توانایی این کشور نبایستی برای جنگ دوباره علیه اروپا ارزیابی شود‌. همه می‌دانیم که چگونه این اندیشه و سیاستهایی که برپایه آن شکل گرفت، آلمان را در سالهای بعد به نسبت اتحادیه اروپا از گوشه‌گیری خارج کرد و رهبری آن (خانم مرکل) بار سنگین مسئولیت رهبری اروپا را بر دوش گرفت، به‌دنبال اینکه بار سنگین مسئولیت جنگ‌افروزی در دوران هیتلری بر دوش آن کشور بود‌.
در عین حال، عدم وجود عوامل دیگری نیز به پیروزی روش اتحادیه اروپا کمک کردند‌. یکی از مهمترین آنها عدم وجود هرگونه ایدئولوژی آشکارا متناقض در خانه اروپایی بود‌. به صورت طبیعی ایدئولوژی سرمایه‌داری که درگیر جنگ فکری با مارکسیسم بود، در عین حال یک انتخاب ایدئولوژیک بود که اروپا وغرب با آن موافق بودند‌. کشورهای اروپایی پیشروی چون انگلستان، آلمان، فرانسه، ایتالیا و سپس آمریکا، ایدئولوژیهایی خشونت‌آمیزی را که در آن یک طرف قضیه، وجود قانونی طرف مقابل خود را انکار کند، هرگز ایجاد نکردند‌.
در نتیجه با استفاده از تجربه اروپا ممکن است گفته شود که موفقیت یک اتحادیه منطقه‌ای، به وجود درجه بالایی از عوامل و حامیانی بستگی دارد که بر جوانب مختلف مؤثر بر تحقق اتحادیه فشار بیاورد‌. از جمله عوامل مؤثر می‌توان به وجود خطر مشترک خارجی، کسب منافع داخلی که تنها از طریق اتحادیه تامین می‌شود، کنترل نوسانات رشد نسبت به دیگران، وجود نمایندگان موسس از کشورهایی که پایه اتحاد را تشکیل می‌دهند و گسترش انسجام فکری عمومی یا حداقل کنترل ایدئولوژیهای خشونت‌آمیز و همانند اینها است‌.

وضعیت نظام عربی
در بررسی وضعیت نظام کشورهای عربی و همسایگانش، ایران به عنوان مهمترین طرفی ظاهر می‌شود که نیازمند بحث، تفکر و ارائه الگوهای متفاوت است‌. اینجاست که با تأمل در زمینه وجود یا عدم وجود پایه‌های اولیه برای همکاری منطقه‌ای، در می‌یابیم که بوجود آمدن یک الگوی همکاری حقیقی و منطقی بسیار دشوار است‌. در وضعیت کنونی ممکن است اتحادی ظاهری و غیرمشورتی (ناسنجیده) شکل بگیرد، اما در اساس تفاوتهای عمیقی بین کشورهای عربی وجود دارد‌. در روابط ایران با کشورهای عربی، عملاً زمینه‌های مشترک نادر و کم است، در حالیکه تردیدهای دوجانبه میان آنها بسیار است‌. این امر بیانگر واقعیتی قابل مشاهده است که همه تحلیلگران مطرح کرده اند‌. در رابطه با احتمال تشکیل الگوی همکاری منطقه‌ای عربی- ایرانی تأمل در مورد دو مسأله‌ استمرار یا توقف برنامه‌های توسعه نفوذ و بار ایدئولوژیک برنامه‌های ایران در منطقه مفید به نظر می‌رسد‌.
ایران در حال حاضر خود و آینده‌اش را به عنوان قدرتی بزرگ در منطقه احساس می‌کند و می‌خواهد که دیگران نیز این جاه‌طلبی را بپذیرند‌. در همسایگی اعراب، ایران اهداف و برنامه‌های خود را در قالب سیاست‌های مختلفی دنبال می‌کند، برخی از برنامه‌ها اشغالگرانه‌اند مثلا در نحوه برخورد ایران با جزایر اشغالی امارات متحده عربی، برخی از برنامه‌ها برای توسعه نفوذ استراتژیک در منطقه است مانند حمایت همزمان از حزب الله و حماس، برخی دیگر سیاسی و امنیتی است چنانکه ایرانی‌ها در عراق اکنون نفوذ کرده‌اند و در نهایت برخی دیگر از برنامه‌ها مربوط به عقاید مذهبی است چنانکه ایران تلاش می‌کند تا بر اعراب شیعه در منطقه تأثیر گذاشته، وفاداری آنها را (به سمت خود) تغییر دهد‌. این تعبیرها و دیدگاهها نسبت به خارج، از سوی حرکات مهارگسیخته ایدئولوژیک ایران حمایت می‌شود و به صورت رسمی ‌موجب نگرانی همسایگان عرب شده است‌. این نگرانی‌ها به علت انجام حرکات شتابزده ایدئولوژیک ایران درسطوح مختلف، تشدید می‌شوند‌. و می‌دانیم که این امر بیشتر ناشی از سستی و شکست درونی اعراب و سازمان‌های آنها در بیان منافع ملی خودشان و دفاع از آن است‌. چنانکه توجه بعضی از ملل عرب در اثر سستی دولتشان به سمت طرفهای خارجی جلب می‌شوند که مشخصاً علیه جاه‌طلبی اسرائیل فعالیت می‌کنند، در این بین ایران و ترکیه بارزترین طرفهای خارجی هستند که اینگونه عمل کرده‌اند‌.
بعد دیگری از حرکات شتابزده ایدئولوژیک ایران، وجود خودش به صورت رسمی است که ضرورت کنترل رفتارهای سرکشانه‌ی خود را درک نمی‌کند‌. به عبارت دیگر برقراری روابط و اشکال همکاریهای متقابل منطقه‌ای و همسایگی میان اعراب و ایران- که بعید به نظر می‌رسد بر اساس علاقه باشد- شرایط لازم و بنیانی را از دست داده است‌. ویژگی‌های سیاست دولت ایران در حال حاضر از یک‌سو و ناتوانی نیروهای محلی که ضرورت ایجاد همکاری و هماهنگی منطقه‌ای را سست کرده است مستلزم آگاهی بر ضرورت وجود انسجام منطقه‌ای برای جلوگیری از حرکات شتابزده و کورکورانه است- همه راههای همکاری را از بین برده است‌. و همه اینها در مجموع احتمال ایجاد نوعی همکاری سیاسی منطقه‌ای میان عرب و ایران را سست می‌کند‌.

برگرفته از سایت عربی قنطره- 2010